شعر

یا نور

ما که مقصد نگاهمان یکیست
هر دو عاشقیم و راهمان یکیست

در سپردن مسیر عشق نیز
چون گذشته دیدگاهمان یکیست

زیر سقف بی ستون آسمان
زنده ایم و سر پناهمان یکیست

جرم عمده من و تو عشق بود
حجم دفتر گناهمان یکیست

من همیشه چون تو فکر میکنم

 

شعر

روزی از بیابانی گذر می کردم روی تخته سنگی نوشته شده بود اگه

 

جوانی عاشق

 

شد چه کند؟؟؟؟؟  زیر آن نوشتم صبر کند

 

برای بار دوم از آنجا عبور می کردم زیر نوشته ام نوشته شده بود........

 

اگه صبر نداشت چه کند؟؟؟؟با بی حوصله گی نوشتم بهتر است بمیرد

 

برای بار سوم که از آنجا گذر می کردم به جای اینکه زیر نوشته ام

 

نوشته ای بیابم 

 

جوانی را مرده یافتم

 

 

برای شکستن دل یه لحظه وقت کافیه


اما برای اینکه از دلش در بیاری


شاید هیچ وقت فرصت پیدا نکنی


می شه بعضی ها رو مثل ااشک از چشمات بندازی


اما نمیتونی

   جلوی اشکی را بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری بشه

 

سیاوش

چشمهای منتظر به پیچ جاده

دلهره های دل پاک و ساده

پنجره باز و غروب پاییز

نم نم بارون تو خیابون خیس

یاد تو از تنگ غروب تو قلب من میکوبه

سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه

غروب همیشه باسه من نشونی از تو بوده

برام یه یادگاری ه جز اون چیزی نمونده

چشمهای منتظر به پیچ جاده

دلهره های دل پاک و ساده

پنجره باز و غروب پاییز

نم نم بارون تو خیابون خیس

یاد تو از تنگ غروب تو قلب من میکوبه

سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه

غروب همیشه باسه من نشونی از تو بوده

برام یه یادگاری ه جز اون چیزی نمونده

تو ذهن کوچه های آشنایی

پر شده از پاییز تن طلایی

تو نیستی و وجودم و گرفته

شاخه خشک پیچک طلایی

یاد تو از تنگ غروب تو قلب من میکوبه

سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه

غروب همیشه باسه من نشونی از تو بوده

برام یه یادگاری ه جز اون چیزی نمونده