شعر

روزی از بیابانی گذر می کردم روی تخته سنگی نوشته شده بود اگه

 

جوانی عاشق

 

شد چه کند؟؟؟؟؟  زیر آن نوشتم صبر کند

 

برای بار دوم از آنجا عبور می کردم زیر نوشته ام نوشته شده بود........

 

اگه صبر نداشت چه کند؟؟؟؟با بی حوصله گی نوشتم بهتر است بمیرد

 

برای بار سوم که از آنجا گذر می کردم به جای اینکه زیر نوشته ام

 

نوشته ای بیابم 

 

جوانی را مرده یافتم

 

 

برای شکستن دل یه لحظه وقت کافیه


اما برای اینکه از دلش در بیاری


شاید هیچ وقت فرصت پیدا نکنی


می شه بعضی ها رو مثل ااشک از چشمات بندازی


اما نمیتونی

   جلوی اشکی را بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری بشه

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد