یه شعر واسه اونایی که

 

هرگز دستی رو نگیر وقتی قصد شکستن قلبش رو داری...
هرگز نگو برای همیشه وقتی می دونی جدا میشی...
هرگز نگو دوسش داری وقتی که بهش اهمیت نمیدی...
هرگز درباره احساست حرف نزن وقتی که واقعاً وجود نداره...
هرگز به چشماش نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری...
هرگز بهش سلام نکن وقتی می دونی خداحافظی در پیشه...
هرگز به کسی نگو تنها اونه وقتی تو ذهنت به دیگری فکر می کنی...
هرگز قلبی رو قفل نکن وقتی کلیدش رو نداری...
هرگز به این آسونی ها از دستش نده...
شاید هیچ وقت کسی رو پیدا نکنی که اینقدر دوست داشته باشه...

 

به امید آن روز که هیچ پیوندی به خاطر بی وفایی از هم گسسته نشه...

به امید آنروز که هیچ دوستت دارم گفتنی به زبون هیچکس نیاد مگه اینکه از عمق وجود و عشق باشه...

به امید آنروز که هیچکس عشق رو فدای خودخواهیش نکنه...

به امید آنروز که دیگه هیچ دل شکسته ای غمگین و بیصدا سکوت نکنه...

به امید آنروزی که هیچکسی نباشه که به خاطر محبت و علاقه خودشو ملامت کنه...

به امید آنروزی که رشته محبت با بی وفاییها نازک و نازکتر و بلاخره گسسته نشه...

به امید آنروز که عشق معنای واقعی داشته باشه...

به امید آنروز که همه ما به خاطر بسپاریم که شکل گرفتن یک عشق بارها و بارها آسانتر از حفظ

اونه !!  اون رو به آسونی از دست ندیم و گسسته شدن اون رو راحت نپذیریم و برای حفظ اون واقعا تلاش کنیم

و به امید آنروز که هیچ مدعی عاشق بودن ؛ در امتحان عشق  نمره مردودی از معشوق نگیره ؛

به امید آنروز که  ...

شادمهر

آرزوها

 

ای غم انگیز ترین خوشحالی
من و عشق تو و دستی خالی
تویی اون کشمکش هر روزه
لحظه پر تپش هر روزه
من و یک جاده چشم به راه
جاده ای از شب تا خلوت ماه
آخرین حادثه جاده تویی
اتفاقی که نیفتاده تویی

کفشهایم که پر از خستگی ان
نقشی از نوعی دلبستگی ان
دست هایم که نیاز آلودن
همه ی عمر به سویت بودن
باز هم باش و فداکاری کن
آرزوهای مرا یاری کن
باز هم باش و فداکاری کن
آرزوهای مرا یاری کن

شادمهر

پر پرواز

 

تو حضور همه پنجره ها
روبروم دیوارای اجری
خورشید روشن فردا مال تو
سهم من شبای خاکستری
توی این دلواپسی های مدام
جز ترانه های زخمی چی دارم
وقتی حتی تو برام غریبه ای
سر رو شونه های بارون می ذارم

اسم تو برای من مقدسه
تا نفس تو سینه پر پر می زنه
باورم کن که فقط باور تو
می تونه قفل قفس رو بشکنه
منم مو یه اسمونه بی دریغ
منم مو یه کوره راه نا گزیر
ای ستاره شبای مشرقی
پر پرواز من و ازم نگیر

اسم تو برای من مقدس
تا نفس تو سینه پر پر می زنه
باورم کن که فقط باور تو
می تونه قفل قفس رو بشکنه
منم اون یه اسمون بی دریغ
منم اون یه کوله راه نا گریز
ای ستاره شبای مشرقی
پر پرواز من و ازم نگیر