حبیب

هیبت معبد خورشید
هیبت پر شادی گیسو

از تو بر پا گشته فتنه

چون نگاه کنی به هر سو
هیبت شوریدگی ها
ای تو غرق رنگ دنیا
ای به دور سر نهاده
خالی از مرجان دریا
عهد من این بود که هرجا
یار و همتای تو باشم
توی شبهای انتظارت
مرد شبهای تو باشم
چه کنم خودت نخواستی
شب پر سوز تو باشم
به همه شبهای سردت
آتش افروز تو باشم
آتش من این بود که
شاید فکر آزارم تو باشی
به همین اعتقادی
شعر و باورم تو باشی
عهد من این بود همیشه
یار و غمخوار تو باشم
به همه بی مهری تو
من وفا دار تو باشم
چه کنم خودت نخواستی
شب پر سوز تو باشم
به همه شبهای سردت
آتش افروز تو باشم

نظرات 1 + ارسال نظر
مهرداد جمعه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ق.ظ http://petti.persianblog.com

سلام عزیزم.
ممنونم که اومدی و ژیام خوشگلت رو بهم هدیه دادی.
حتما بازم بیا.
یاد اون وقتا بخیر....
مراقب خودت باش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد