وصیت نامه داریوش بزرگ هخامنشی

وصیت نامه داریوش بزرگ هخامنشی

اینک من از دنیا میروم بیست وپنج کشور جزء امپراتوری ایران است. و در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد وایرانیان در آن کشور ها دارای احترام هستند . و مردم کشور ها در ایران نیز دارای احترام هستند.

جانشین من خشایار شا باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد . وراه نگهداری این کشور ها آن است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد . زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن ، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
ده سال است که من مشغول ساختن انبار های غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبار ها را که از سنگ ساخته می شود وبه شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبار ها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبار ها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و توباید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه بدهی تا اینکه همواره آذوقه دو و یا سه سال کشور در آن انبار ها موجود باشد . و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبار ها برای تامین کسری خواروبار از آن استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوغه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .
هرگز دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است . چون اگر دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی .
کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند ، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی . با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده ، چون هردوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن ، و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون مالیات وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت .
افسران وسربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بدرفتاری نکن . اگر با آنها بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند . اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده وبگذار اتباع تو بتوانند بخوانند وبنویسند تا اینکه فهم وعقل آنها بیشتر شود وهر چه فهم وعقل آنها بیشتر شود ، تو با اطمینان بیشتری میتوانی سلطنت کنی . همواره حامی کیش یزدان پرستی باش . اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد و از هر کیش که میل دارد پیروی نماید .
بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم . بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کرده ام بر من به پیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار . اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هرزمانی که میتوانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی ، که من پدر تو پادشاهی مقتدربودم و بر بیست وپنج کشور سلطنت میکردم ،مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد . زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد ، خواه پادشاه بیست وپنج کشور باشد خواه یک خارکن و هیچ کس در ان جهان باقی نخواهد ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی ، غرور وخود خواهی برتو غلبه خواهد کرد ، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی ، بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا ینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی وهم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد . و رای صادر نماید . زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد .
هرگز از آباد کردن دست برندار . زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا این قاعده است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده وشهر سازی را در درجه اول قرار بده .
عفو وسخاوت را فراموش نکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ، ولی عفو باید فقط موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .بیش از این چیزی نمیگویم این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضر هستند ، کردم . تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است .
 

شکس در عشق

با شکست در عشق چه باید کرد؟
به نام او تمرکز این نوشتار بر روی عشق زمینی و به تعبیر دیگر عشق مجازی است، که در مقابل عشق حقیقی بازشناسی شده و مراد از آن محبت شدید (نه محبت معمولی) بین تنها و تنها دو فرد انسانی است. عاشق و معشوقه ها در این میدان در چهار صورت قابل فرض اند:  اول: عاشق و معشوق هر دو مرد باشند؛ دوم: عاشق و معشوق هر دو زن باشند؛ سوم: عاشق مرد و معشوق زن باشد؛ چهارم: عاشق زن و معشوق مرد باشد. در این میدان جای سخن بسیار است و نگارنده در جای دیگر به تفصیل به ماهیت و اقسام و… عشق پرداخته است (منصورنژاد محمد، عشق زمینی، ناشر: مؤلف: 1381).
با فرض اینکه عشق بین دو فرد با تمام آثارش شکل گرفته (که حداقل اثرش آن است که این محبت شدید، فقط بین دو فرد ساری و جاری است و به قدری شدید است که این دو و خصوصا عاشق را از توجه به دیگران بازداشته است). ممکن است به دلایلی عاشق و معشوق، در حالی که همچنان به هم علاقه مند و نیازمندند، مجبور شوند که از یکدیگر فاصله بگیرند و این روابط و تجربه ها را قطع نموده و همدیگر را فراموش نمایند. و از آنجا که فراموش کردن و پشت سر گذاشتن فضاهای عمیق، شدید و نافذ عشق، به هیچ عنوان کار سهلی نیست و ممکن است به جد در فعالیت های عادی افراد اختلال ایجاد کند، از این رو لازم است که برای برون رفت از این وضعیت به چاره جویی نشست و به این سؤال پاسخ داد که در عشق ناکام و شکست خورده چه باید کرد؟ چگونه باید از این فضا فاصله گرفت و به وضعیت عادی زندگی پرداخته و این توان و فرصت را بیابند که از زندگی لذت ببرند؟  در پاسخ بدین مشکل و برای شکست خورده در میدان عشق، حداقل دو دسته پیشنهادات، قابل توصیه اند:
الف) نسخه هایی غیر از عشق:
از آنجا که فضای عشق، تمام وجود آدمی را اشغال می کند و به تمام ابعاد شخصیت آدمی معنا و شکل می دهد، پس از خالی شدن چنین امر فراگیر و نافذی، آدمی در قلب و جانش خلاهای بسیار شدیدی احساس می کند که به نحوی باید این محیط خالی را پر کرد. از جمله مشغله های پیشنهادی، کارهای سخت، جسمانی، سنگین و نیز ورزشی است (کارهای یدی، کوهنوردی، دویدن، شنا و…). ممکن است فرد را به سوی امور زیبایی شناختی، لطیف، فرحزا و قلبی فراخواند که مثلا به امور هنری و ادبیات بپردازد (شعر، موسیقی، خطاطی، نقاشی، شرکت در محافل ادبی و…). ممکن است غذایی که برای عاشق شکست خورده تجویز می شود، از مقوله های جسمی و قلبی نباشد، بلکه او را به تلاش عقلانی جدی فراخواند (مثلا پژوهشهای علمی، خصوصا میدانی و تجربی و…).
 اینگونه ن سخه ها گرچه ممکن است به عنوان دارو تلقی شوند که می توانند بی قراری های شکست در عشق را موقتا آرام نمایند، اما فی الواقع اینگونه توصیه ها، نسخه های دوانما هستند و حداکثر کارکرد آنها ایجاد نقشی مسکن و آرام بخش به صورت موقتی است و فرد بحران زده ممکن است از این فضا قانع نشده و مجددا به حالت اول بازگردد.
ب) نسخه هایی بر مبنای عشق:
به نظر می رسد که پادزهر اصلی عشق، همان عشق است و تنها با عشق می توان توسن سرکش عشق را مهار نمود. عاشق شکست خورده در این میدان را نه می توان و نه جایز است که از نعمت وجود عشق، بازداشت. نمی توان او را از این فضا بیرون آورد، چون کسی که تجربه ی لحظه های شیرین، عمیق و جذاب عشق را داشته، با هیچ تجربه ی دیگری به آن حد و گستره از تجربه های هجر و وصل، لذت و غم، آرامش و اضطراب، نمی تواند برسد و درنتیجه، همیشه در عطش و تشنگی می ماند.
جایز نیست و نباید گوهر عشق را از کسی گرفت، زیرا برای مهمترین بعد وجودی آدمی، یعنی قلب، بهترین و لذت بخش ترین غذاست. از این رو آنان که در این موضوع به دنبال پاک کردن صورت مساله اند، بسیار به خطا می روند. اینجاست که باید برای جایگزینی فضای عشق، تنها و تنها به عشق تمسک جست. به عبارت دیگر نباید عشق را در آدمیان جابجا کرد، چون نیاز جدی است و جایگزینی مناسبتر، بلکه در حد خود ندارد، بلکه باید معشوق را جایجا کرد و تغیین داد. اما مصداق معشوقها برای چنین عاشق بحران زده یی در سه سطح قابل فرض اند:
اول، معشوقه ی فراانسانی:
 مراد از مصادیق، معشوقه هایی هستند که جنبه ی تجرد داشته و قرار نیست عاشق با قالبی ملموس، مشهود و ملموس، مثل سایر اشیاء و آدمیان سروکار داشته باشد، بلکه با امور و مصادیق مجرد، غیرملموس و غیرمشهود مواجه است. به عبارت دیگر، برای فرار از عشق مجازی، می توان به دامن عشق حقیقی چنگ زد. از آنجا که ورود به فضای عشق حقیقی، توان، ادراک، تخیل و امکانات ویژه می طلبد، که کار هر کسی نیست، عاشق ناکام از آنجا که تمزین پرواز، تلقین حرکتهای سنگین روحی، تجربه ی تخیلهای عمیق و همه جانبه را دارد، بسیار مستعد است که در سطوح بالاتری نیز پرواز نماید. از این رو می توان به این گونه عاشقها گفت، وارد فضای عشق الهی و معنوی شوید، با خدا سودا کنید، با مسایل و اشخاص معنوی (مثلا معصومین) عشق بازی کنید و عطش وجودی خودتان را از سرچشمه های اصیل و سالم عشق فراانسانی سیراب کنید و با توکل و توسل به آرامش برسید.
 این راه رفتنی، قابل وصول و نتیجه بخش است. (بد نیست از این زاویه تجربه های معنوی مولانا پس از ازدست دادن شمس تبریزی و استاد محمدحسین شهریار پس از نومیدشدن از معشوقه اش مورد توجه و تامل قرار گیرند). اما راهی است صعب و سنگین و از این رو در حد همه ی انسانها و هر سطح از عاشق فرومانده از راه نیست. اینجاست که در چاره جویی برای فرد شکست خورده در عشق، باید وزنه های سبکتر و قابل حملتر از عشق حقیقی پیشنهاد کرد، در عین حال که این راه را برای سالکان جدی، عاشقان توانا و روندگان با عزم جزم بازگذاشت و بر روی آن به عنوان راه حلی اساسی تکیه کرد.
دوم، معشوقه ی فروانسانی: ممکن است به عاشق خسته گفت که چرا از طبیعت زیبا بهره نمی گیری و با آن مانوس نمی شوی؟ چرا از این همه پرندگان و حیوانات متنوع و دوست داشتنی غفلت می کنی و چرا خودت را پایبند امور و مصادیق غیرانسانی نمی کنی که پاسخهای مناسبی نیز از آنان دریافت کنی. مثلا چرا به تغذیه و تربیت پرندگان زیبا نمی پردازی؟ چرا با آب و گل خلوت نمی کنی و آرامشت را از این طریق نمی جویی؟ چرا با پروراندن برخی حیوانات که قدرشناس و وفادارند، مشغول نمی شوی؟و…
 گرچه اینگونه معشوقه ها نیز جذاب اند و آدمیان زیادی را نیز دلبسته ی خود کرده اند، ولی برای کسی که تجربه ی عشق انسانی دارد و ناکام مانده است، این گونه معشوقه ها به جهت پایین بودن سطوح توانایی ها و جذابیت ها، قانع کننده نبوده و لذتش ناقص بماند و از این رو ممکن است فضای غم و تلخی شکست مجددا برای او احیا شود. از این رو این جایگزینی در عشق، گرچه مفید است و به عنوان معادلهای غیرکامل، قابل تجویزند، اما می توان نسخه های مناسبتری نیز برای این درد تجویز نمود.
 سوم، معشوقه ی انسانی: در اینجا توصیه و تجویز آن است که اگر معشوقه یی به هر دلیل از دست رفت، چرا یکی دیگر در حد او و یاشد بهتر از او را برنگزیند؟ به جای یک انسان، به انسان دیگری مهر ورزید و به معاشقه نشست. ممکن است گفته شود که این تجویز سطحی و غیرجامع است. زیرا کسی که غرق در فضای سنگین عشق است، معشوقه ی سابق تمام فضای ذهنی و جانش را اشغال کرده است. او نه جایی برای مهرورزیدن (در حد عشق) به دیگران دارد و نه این فرصت و توان را دارد که برای جابجایی معشوق، عزم جزم کند و پادررکاب نماید. این اشکال بی وجه نیست، اما توصیه ی ما نیز بی قید و شرط نیست و با رعایت این قیود، برداشتن این بار ممکن می شود. در مسیر جایگزینی معشوق، باید به نکات زیر توجه داشت:
 اولا: چنین فرد بحران زده از تجربه ی کارشناسان و از مشاوره با صاحبنظران، هرگز غفلت نورزد. زیرا آشنایان با پیچ و خمهای وجود آدمی و بحرانهایش، ممکن است راههای میانبر و حد وسطی را بشناسند که راه برون رفت از مشکل را برای دیگران بسیار تسهیل می نمایند.
 ثانیا: تغییر معشوقه، یک شبه و در اندک زمان به سادگی ممکن نیست. از این رو به عاشق آسیب دیده باید فرصت داد تا اندکی از مشغله های وجودیش فروکش کند. تجربه های تازه تر نماید، با حوادث و مسایل نویی دست و پنجه نرم کند و اندک اندک از شعله های فروزان عشق، فاصله گیرد، تا قابلیت و ظرفیت تجربه ی جدید و دریافت محبت فرد جدید را پیدا کند و از سویی ببیند که در درون نیازی اساسی وجود دارد و پاسخ می طلبد، و از سوی دیگر به اینجا برسد که پاسخ شایسته برای آن حاجت ندارد، تا به فکر غذای مناسب برای رفع آن نیاز بیفتد.
ثالثا: آدمیان بر اساس باورهایشان زندگی می کنند. انسانها در قالبهای ذهنی و تصاویر ذهنی خود، پیش فرضهایی دارند که مبنای ادراک و کنش آنان است. برخی از این باورها صواب اند و باید حفظ و تقویت شوند. اما بسیاری از تصاویر ذهنی اگر غلط هم نباشند، این قابلیت را دارند که جایگزینهای مناسبتری پیدا کنند (و البته اگر غلط اند، باید جایجا شوند). عاشق نیز از معشوق پیشین و شرایط یک معشوق مطلوب و… پیش فرضهایی دارد که با تامل و با راهنمایی افراد محبوب، می تواند قالبهای ذهنی و پیش فرضهایش را جابجا کند، آنگاه آماده ی دریافت تجربه ی جدید خواهد شد.
رابعا: برای اینکه فضای سابق مورد غفلت و فراموشی قرار گیرد، حتما باید هر اثر، نکته، مطلب و اشیاء مربوط به فضای عشق پیشین در معرض دید و در دسترس عاشق ناکام نباشد. از این رو باید هر آنچه که خاطره ی گذشته را تجدید می کند، چاره جویی نمود و از آن عقبه رهایی یافت و فاصله گرفت، تا آنکه صفحه ی جانش آمادگی دریافت تجربه ی جدید را بیابد.
حاصل آنکه با رعایت شرایط فوق (مشاوره، فاصله ی زمانی، تغییر تصویر ذهنی و محو آثار پیشین) می توان از تجربه ی شکست در عشقی رهایی یافته و با جایگزینی معشوق جدید، از زندگی لذت برد. واضح است که شرایط یادشده، بسترها را فراهم می کند و فرد بحران زده باید فعالانه بسترهای لازم را در این شرایط مناسب برای گزینش جایگزین مناسب فراهم کند و صفحه ی جانش را برای ورود فرد دیگر باز کند و آنگاه روح بحران زده و خسته اش به قرار برسد.


با تشکر:دو عشق داتکام

مدیوم ها

July 16, 2006

دنیای مدیوم ها

موضوع: دانستنی ها — webmaster در ساعت 8:18 pm

 ‌برخلاف حدودی که در جهان مادی، انسان‌ها را محدود می‌کند، در جهان ماورای دنیای ما که حیطه موجودات نامرئی است، هیچ چیز نشدنی نیست. براساس قوانین آن جهان‌ها ساکنان آنها امکاناتی به دست می‌آورند که برای انسان‌های زنده مادی وسوسه‌‌برانگیز است و موجب کشش آنها به سوی موجودات نامرئی (ساکنین جهان‌های دیگر) می‌شود. البته این کشش یک جاذبه نیست همان‌طور که این‌گونه ارتباطات برای انسان‌ها ثمربخش است برای موجودات روحی نیز این ارتباط دارای اثرات و منافعی است.پدیده‌های ناشی از ارتباط و تعامل میان ارواح و انسان بسیار متنوع‌اند. برخی از این پدیده‌ها، رویدادهایی هستند که توسط اشخاص دیگر به غیر از < مدیوم>مدیوم: کسانی که قادر باشند خود را با ارتعاش سریع‌تر و بالاتری با قلمروی عرفانی و کالبدهایی که در عالم پس از مرگ زندگی می‌کنند، تطبیق و تنظیم نمایند، آنها را واسطه نیز می‌نامند) قابل مشاهده یا شنیدن و یا لمس کردن است. برخی از انواع این پدیده‌ها، (آورش)، (آورش: غیب کردن شی در جایی و ظاهر کردن آن در جای دیگر) تجسد، تغییر چهره مدیوم، ساختن اجسام به صورت موقت یا دائمی، نوشتن بدون جوهر و… است.
از آنجا که پدیده آورش یکی از جالب‌ترین و هیجان‌انگیزترین پدیده‌های روحی به‌شمار می‌آید به معرفی این پدیده می‌پردازیم.
پدیده آورش چیست؟ این واژه از لغت فرانسوی ( Apporterآوردن) گرفته شده است. در این پدیده اشیایی از مکانی دیگر خارج از جلسه توسط ارواح برداشته می‌شوند به‌عبارتی غیب می‌گردند و از موانع مادی چون دیوار و در و پنجره بسته عبور کرده و در داخل جلسه احضار ارواح ظاهر می‌شوند. ‌اغلب، گزارش شده که این اشیای منتقل شده در موقع ورود داغ هستند.
به اشیایی که از جایی غیب می‌گردند apportو به اشیایی که ظاهر می‌گردند asport گفته می‌شود. انواع اشیایی که قابل حمل هستند شامل بسیاری از چیزها می‌باشند از جمله بدن مدیوم، موجودات زنده و جامدات. بعضی از ‌ارواحی که تا به حال عمل آورش توسط آنها صورت گرفته اظهار کرده‌اند که تنها قادرند اشیاء را در روی کره زمین جابه‌جا کنند والبته بعد مسافت و دوری، اهمیتی در عمل آورش ندارد.
صاحبنظران و محققان در زمینه وجود ارواح و اتفاقات مربوط به آن، روند انجام عمل آورش را این‌گونه توصیف می‌کنند: ‌این امر از طریق تجزیه اجسام و دوباره شکل گرفتن آنها در مکانی دیگر انجام می‌شود. نحوه عمل به این صورت است که عامل به‌وسیله قدرت فکر خود ماده را که از اتم‌ها تشکیل شده است، در سطحی وسیع‌تر به نوعی منتشر می‌کند و آن را به امواج تبدیل می نماید، در این حالت شیء مورد نظر می‌تواند از میان هر نوع مانع فیزیکی متراکم عبور کند و دوباره با متوقف شدن تمرکز فکر، عامل که اتم‌ها را جدا از هم نگهداشته بود، به شکل اولیه خود، یعنی ماده فیزیکی، درمی‌آورد.
‌شرح یکی از پدیده‌های آورش که در حضور یکی از محققان مکتب روحگرایی به‌نام <شودزموند> صورت گرفته بدین قرار است:
در این جلسه، 14 نفر به‌عنوان شاهد حضور داشتند. <شودزموند> از روح مصری به نام (ردکلارد) می‌خواهد که یکی از گنجشک‌های داخل قفس که در باغ قرار داشت را در جلسه حاضر کند. درب اتاق کاملا بسته بود و عمل آورش گنجشک به‌سرعت انجام شد. اتاق کاملا روشن بود و گنجشک توسط افراد حاضر لمس گردید. گنجشک، زنده ولی در حال بیهوشی بود. شودزموند اظهار می‌کند که بعضی از پرهای گنجشک را برای اطمینان می‌کند و بعد از آن گنجشک دوباره به قفس برگردانده می‌شود در حالی‌که پرها هنوز در اتاق باقی مانده بود.
دانشمند ایتالیایی (بوزانو) تعریف می‌کند: در ماه مارس 1904 در منزل دوستی جلسه ارتباط روحی داشتیم. از روحی که با او ارتباط داشتیم خواهش کردم که برای من چند سنگ آتشفشانی را که من در خانه‌ام روی میز تحریرم گذاشته‌ام در این‌جا حاضر کند. در آن هنگام از دهان مدیوم که بیهوش بود گفت: اگر چه نیروی من نزدیک به پایان است با اینهمه این کار را می‌کنم.
آن‌وقت ما دیدیم مدیوم شروع به انجام حرکاتی نمود که دلالت بر این بود که شیء خواسته شده حاضر شده است. ولی ما صدای افتادن آن سنگ‌ها را بر روی زمین نشنیدیم. لذا از روح ناظری که به ما گفته بود آن سنگ را حاضر خواهد کرد، جریان را پرسیدیم او گفت: برای آوردن مقداری از آن سنگ‌ها، اقدام کرده و آن را تا همین اطاق هم آورده است. منتها نیروی مدیوم و او به قدری ضعیف شده که حالا قادر به تجسد دادن آن سنگ نیستند.
بعد هم گفت نور اطاق را زیادتر کنیم وقتی که ما نور اطاق را زیادتر کردیم دیدیم روی میز لباس‌ها و موی حاضران و فرش اطاق پوشیده از یک لایه غبار آن سنگهای آتشفشانی است. مثل اینکه آن سنگ‌ها را کوبیده و تبدیل به گرد کرده بودند. وقتی که به خانه‌ام برگشتم دیدم آن توده سنگ آتشفشانی دست خورده و مقدار زیادی را از آن جدا کرده‌اند. یعنی به اندازه یک سوم حجم آن را کنده بودند.

منبع : مجله خانواده سبز